سلماسلما، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

من و سلما

سلمای متفاوت من

بعد از برنامه از شیر گرفتن سلما، متوجه شدم بعضی مسایل برای ما با چیزایی که خونده یا شنیده بودم مغایر بود. - همه میگن بچه بعد از این جریان بیشتر بابایی میشه و خیلی مادرها غصه می خورن از اینکه بچه ها چه زود فدارکاری هاشون رو فراموش کردن و دیگه حتی بغل مامان هم نمی رن. اما سلما خیلی بیشتر از قبل مامانی شده. چنان لحظات عاشقانه ای با هم داریم که من دائم درحال قربون صدقه و جیغ خوشحالی ام! روزی صدبار بغلم میکنه، دستاشو دور گردنم میندازه و سرش رو شونه ام میذاره و میگه دوست دارم مامان ! - همه میگن بچه ها یکی دو روز بعد از پروژه! کلا فراموش می کنن که اصلا می می ای در کار بوده و اینم باز مامانا رو غصه دار میکنه. اما سلما هنوز رو لباسم دست میکشه...
18 فروردين 1393

سفرنامه 1

سفر نوروزی به کرمان کویر گردی _ کلوت های شهداد     کی گفته کویر همیشه گرم و خشکه؟!   سلما و کویر سرسره بازی روی تپه شنی نخلستانی در راه برگشت ...
9 فروردين 1393

گزارش پروژه بزرگ

دخترک قشنگم دیگه خانم شده و می می نمی خوره.  روشی که به کار بردم مخلوطی از همه ی چیزایی بود که خوندم و تجربه دیگرن. به نظرم با این روش حداقل آسیب روحی به سلما وارد شد.  - از اسفند ماه وعده های روزانه شیر خوردن رو کم کردم. با بازی کردن، نقاشی کشیدن و بیرون رفتن از خونه. - وقتی برای تعطیلات عید رفتیم کرمان و سلما پیش کسانی بود که خیلی دوستشون داره، وعده های شیرش کمتر و کمتر شد تا جایی که اکثر روزها اصلا شیر نمی خورد. چون دایی و زن دایی و خاله و دیگران فورا سرش رو گرم میکردن. حتی برای خواب روزانه هم مامان یا دختر خاله ام  کمک می کردن و بدون شیر میخوابید. در عین حال به طور غیر مستقیم خاطرات خانم شدن و بزرگ شدن خودمون رو...
9 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و سلما می باشد